جدول جو
جدول جو

معنی ابن بحنه - جستجوی لغت در جدول جو

ابن بحنه
(اِ نُ بَ نَ)
سوط. تازیانه. چمچرغه. تازانه. قمچی. شلاق. ج، بنات بحنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ نَ)
عمرو بن محمد بن سلیمان بن راشد، از غیر نژاد عرب، از موالی یوسف بن عمر ثقفی. وفات 278 ه. ق. خنیاگر معروف. شاگرد اسحاق بن ابراهیم موصلی. موطن او بغداد بوده و کتاب مجردالاغانی از اوست و شعر نیز میگفته و از ندمای متوکل بوده است. پدرش محمد بن سلیمان از کتّاب مشهور است. بانه نام مادر اوست. (ابن خلکان) ، نام خماری بطائف
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ نَ)
انگور. عنب. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ثُ نَ)
از امرای مسلمین در جزیره صقلیه در اواسط قرن پنجم هجری. او از قوّاد جیش بوده و فرزند ابن اکحل امیر سابق آن جزیره رابقتل آورده و خود مستقل گشت و خویشتن را قادر بالله نامید و با مساعدت بعض ملوک نصاری چندی حکومت راند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ قی یَ)
نصیرالدوله ابوطاهر محمد بن بقیه. وفات 367 ه. ق. وزیر عزالدوله بختیار. بفضل و کرم معروف و در عهد پدر عزالدوله خوانسالار بود و پس از فوت او در سال 362 بوزارت عزالدوله رسید، لیکن چون عزالدوله را بجنگ عضدالدوله فنّاخسرو ترغیب کرد و در اهواز از عضدالدوله شکست خوردند عزالدوله از او رنجیده و آنرا حمل بر سوء تدبیر وزیر کرد و در سال 366 او را گرفته کور کرد و چون ابن بقیه نسبت بعضدالدوله اطالۀ لسان میکرد آنگاه که عضدالدوله بغداد بگرفت و عزالدوله کشته شد ابن بقیه را زیر پای فیلان افکنده و جسد او بیاویخت و تا وفات عضدالدوله جسد او بر دار بود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ غی یَ)
حذر. زیرک
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُ رَ)
کنیت عبدالله بن عمر بن بجرۀ قرشی عدوی. یکی از اصحاب رسول صلوات الله علیه.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ دَ)
دانای حقیقت کار و کنه آن، و نظیر آن در زبان عرب هو ابن بعثطها و ابن ثامورها و ابن سرسورها و ابن ثراها و ابن مدینتها و ابن زوملتهاست: هو ابن بجدتها، او دانای بحقیقت آن امر است.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
ابوبکرمحمد بن باجۀ تجیبی، و او را ابن الصائغ نیز نامند. حافظ و فیلسوف و طبیب و ادیب و عالم ریاضی و موسیقی است. مولدش سرقسطه و موطن به اشبیلیه بوده است. بیست سال وزارت ابوبکر بن ابراهیم کرد و سپس بفاس رفت و بسعایت ابن زهر طبیب در 525 یا 533 ه. ق. بجوانی مسموم و مقتول شد. دشمنان او و ازجمله فتح بن خاقان او را بکفر و الحاد نسبت میکردند. غالب کتب او ناتمام مانده و آنچه بانجام رسیده مباحث کوچکی است که با عجله و شتاب نوشته شده و متون آن نیز از میان رفته و تنها ترجمه های آن بعبریه و لاطینیه موجود است. ابن ابی اصیبعه او را هم رتبۀ فارابی و افضل از ابن سینا و دیگر حکمای اسلام شمرده است. یکی از شاگردان ابن باجه موسوم به ابوالحسن علی غرناطی منتخباتی از مصنفات او کرده و مقدمه ای بر مجموع نگاشته است. ابن باجه اولین کس است که فلسفه را در غرب اسپانیا نشر داد. او را رسائلی متعدد در منطق و شروح بر چند کتاب ارسطو، از جمله کتاب کائنات الجو و طبیعیات است. ابن طفیل از کتب ناتمام او رساله ای در منطق نام میبرد واین رساله هم اکنون در کتاب خانه اسکوریال موجود است. و از کتب اوست: شرح کتاب السماع الطبیعی لأرسطوطالیس. قول علی بعض کتاب الاّثارالعلویه لأرسطوطالیس. قول علی بعض کتاب الکون و الفساد لأرسطوطالیس. قول علی بعض المقالات الاخیره من کتاب الحیوان لأرسطوطالیس. کلام علی بعض کتاب النبات لأرسطوطالیس. قول ذکر فیه التشویق و ماهیته. رسالهالوداع. کتاب اتصال العقل بالانسان. قول علی القوه النزوعیه. فصول تتضمن القول علی اتصال العقل بالانسان. کتاب تدبیرالمتوحد. کتاب النفس. تعلیق علی کتاب ابی نصر فی الصناعه الذهبیه. فصول قلیله فی سیاسهالمدنیه و کیفیه المدن و حال المتوحد فیها. نبذ یسیره علی الهندسه و الهیئه. تعالیق حکمیه. جواب لما سئل عن هندسه ابن سید المهندس و طرقه. کلام علی شی ٔ من کتاب الادویه المفرده لجالینوس. کتاب التجربتین علی ادویه ابن واقد که با ابوالحسن سفیان بالاشتراک نوشته اند. کتاب اختصارالحاوی للرازی. کلام فی الغایه الانسانیه. کلام فی البرهان. کلام فی الاسطقسات. کلام فی الفحص عن النفس النزوعیه و کیف هی و لم تنزع و بماذا تنزع. کلام فی المزاج بما هو طبی. مونک گوید مهمترین کتب ابن باجه تدبیرالمتوحد است که اصل آن موجود نیست ولیکن در فهرست کتاب خانه بودلئین (ج 1 قسمت اول ص 257) ترجمه عبری آن موجود است. کتاب دیگر او موسوم به رسالهالوداع بلاتینی ترجمه شده و به طبع رسیده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ نَ)
ابوالفضل عباس. از شعرای دربار هرون خلیفه. او اصلاً عرب است لیکن چون نیاکان او از دیرزمانی بخراسان هجرت کردند ابوالفضل تربیه و ادب ایرانی فراگرفت. ابراهیم بن عباس صولی خواهرزادۀاوست. وفات او بقولی به سال 192 ه. ق. بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ نَ)
ماه نو. هلال
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَبْ بَ)
نان. (مهذب الاسماء) (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَطْ طَ)
ابوعبدالله عبیدالله بن محمد بن محمد بن حمدان عکبری (304-387 ه. ق.). از محدثین مشهور عامه. او در قریۀ عکبرای نزدیک بغداد میزیسته است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُرْ رَ)
نان. خبز. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شَنْ نَ)
خر. حمار. درازگوش
لغت نامه دهخدا
دانشپور عالم ماتقن دانشمند مبرزا. این ترکیب همیشه باضافه استعمال شود: برادر خوانده ای داشت بفطانت ذهن ورزانت رای مشهور... . این بجده رشد و کیاست نهادی همه حدس وفراست
فرهنگ لغت هوشیار